من با تو ساختم این زندگیمو
از بخت بدم بی تو باختم جوونیمو
میترسه چشم از دلی که من تو ذهنم ساختم
مقصرش دلمه که از توش عقل منو ساختن
هه عقلی که نیست راستشو اگه بخای دیگه
اگه از دلم بپرسی همش حرف تو رو میگه
اگه یه روزی بهت گفتش وابستت شده
من یا تو رو بگو بهش آخه جدیدا مود شده
که بگی بهم من یا تو که حالمو بد کردی
بهونه ببافی که تو واسش تب نکردی؟!
آخرشم داستان میپیچه تو سرم
از قلم بجا جوهر خونه رو کاغذم
تا اینجا نفهمیدم که کی بد داستانه
عشقای امروز ازروز اول آخر داستانه
اولش میگی بهش بگم لیلای دلم
اما یه چی نمیزاره که اون وجدان دلم
آخ آخ آخ که از این دلم
همیشه هربار میشکنه میگه عزیزمه
آخ آخ از درد صبوری
موهام سفید شده دل بازیچهیصبوری
آخ آخ از این شعر نوشتن
باهر بیتش اشکای اوج اولو نوشتم
میخونمش تا خالی شه این چشمه وامونده
که بعد رفتنت به باز شدنه ی در مونده
اوج
به خدا خیلی شبا چشام به در میمونه
که نکنه برگردی چشام یهو خواب بمونه
بعد تو چیکار کنم آخه من با این اشکام
دلت میخواد من بمیرم؟!تار شدن این چشمام
میدونی بعضی شبا چجوری گریه میکنم؟!
دلتنگی میاد سراغمو این دل و این دل میکنم؟!
آخرشم که از چشم اشکی نیومد ای خدا
بس کن جونه خودش اول گریه بعدش وداع
گریه گریه گریه بارون میباری هرشب؟!
من که اشک ندارم بجام گریه کن از درد
گریه گریه گریه میپیچه تو کوچه ها
صدای بارونه من که ندارم صدا
حتی لحن حرفام از یاد رفته دیگه
دیوونه شدم من برگرد بسه دیگه
گلای این شهرو به آتیش کشوندم
با اینکه شعرامو برای تو میخوندم
نظر خود را بنویسید