مثه روزایی که رفت توی قاب
شیک شد همه حرفام توی باد
میترسم حتی نشون بدم بادستم
بگم هستن همشون توی خواب.
ببین زندگی این نیس بگم.
هست دورم به مشت وحشی کن
مثه همه اون ترسایی که داشتم تو بچگی.
ولی نشد ریشه کن .
هااااا
تجربه شد واسه من
له بشم زیر دود
تو سختی مثه مرد
دیگه خسته از این تنهاییام
ولی باز خب پیرم در اومد
دیگه نمیخوام برم عقب
سرخ شد روی پیشونیم سکوت دم بخت
پرچمدار اصول خودم شدم
تنهایی شد واسم عامل رعد و برق
(مثه من باشی تو مثه سنگ
مثه تنهایی شد مثه کوه مثه گنگ.
مثه من که بودم هر روز پس جنگ
تسلیم نشدم سرباز شده کم.)
آغاز گر لحظه های من شده بود.
اتاق تاریک و زمان ولی رو به موت
کشیدم دست از شررای دورم.
مقصد بود واسم جلو رو جلوم بود.
دیگه نمیخوام بگیرم درس از علمای شهرم نابجام .
شده بودم مثه افسر
تیر خورد تو سرم
مردم من در حال جابه جام
عاا
دیگه خستم
دیگه نمیخوام من از حرف پرم.
نبودن هیچ وقت از دم دورم .
من خسته از گلم .
من دریده شدم من از قصد تو حرف.
که واسه اون همه کسایی که
نبودن هیچ وقت تو مرامی که.
بشن پشت واسه تک تکمون
اوج بگیریم تو اون هواییکه.
(مثه من بشی تو مثه سنگ
مثه تنهایی شد مثه کوه مثه گنگ
مثه من که بودم هر روز پی جنگ.
تسلیم نشدم سرباز شده کم)
زندگی شد واسم تجربه
بگیرم درس از اون همه تهشو له.
شده بودم مثه ناقوس مرگ
صدام در اومد همه هنگوور.
باس گوش کنی حرفامو چند بار
بشه دستگیر تو اون افکار مرگ بار
بشی یهو مثه مافیای شهر.
دنبال مواد نه دنبال پرواز.
دیگه نمیخوام دست بزنم من
شکست بود توی روزای هفتمم
من بودم همون کسیکه
نبود تو زندگیم
تنهایی بی غمم
گوش کن دیگه تموم نی شعرام
یه روز میشنوی
از اونکه هست بام .تنهایی شد
مسیر همرام
طلوعی دوباره
پیروزی هموار
(مثه من بشی تو مثه سنگ
مثه تنهایی شد مثه کوه مثه گنگ
مثه من که بودم هر روز پی جنگ
تسلیم نشدم سرباز شده کم.)
نظر خود را بنویسید