راستش خواب دیدم سر صبح نیستم
زیره چهار متر خاکو روم پره رز ریختن
خواب دیدم همه با هم میخندن
واسه فحش و بغض دنبال چاره میگردن
بجا حمد و سوره هایده پخش بود
شاملو تو عضو آیدا مست بود
جای یکی خالی غم بود
بجا تلو شیره کناره چایی قند بود
دیدم هدایت از آینده میگفت
شهریار با معشوقش پایندگی گفت
یهو هدف عام سازندگی شد
همه برنده نفسمون با زندگی قفل
وینستون گفت دیگه تولید نداریم
ماسکی نبودش چون دیگه کووید نداریم
همه چی عالی و روال جور بود
فقط روح من یکمی از زمین دور بود
خورشید و ماه لبخند زدن
ثروت و فقر دست به وصلت زدن
واسه این دنیا فقط یه پرچم زدن
چه زیبا بود این برهم زدن
چادر و مانتو نداشت فرقی
چون انسانیت رو نمیشه نماز سنجید
آرزومه دنیا رو توی صلح ببینم
ببینم اخراج شدن کله سربازا
تا باغبون بشن و بوی گل بگیرن
که نباشه انسانیت تف سربالا
مذهبو اعتقاد و رنگ
نباشه دلیله اختلافو جنگ
دلم میخاد کلیسا و مسجد کنار هم باشیم
اسیر دسته منطق بجای جهل
کویره سینه ی مادر جنین
روی زمینه قربانیه منفعت رییس
بریم برهنه راه ولی پا نکنیم پوتین
قانونی که بوی خشم میده رو نمیخام
شیونو نمیخام
دروغای پشته ایدتو نمیخام
ازادی با طعم تلخه میله زندان رو نمیخام
نظر خود را بنویسید