یه مغز مریض پی جسارت روحم
از درون میسوزه واسم شعله نبوغم
پی چپ راست زندگیمم اسارت بگیرم
گل حوس ازذهن خالیا بچینم
بزن ببینه بیگره دردچجوری بکنم خوشیو صرف
پرنده پر ازخلقت ندیده نفع
به شرح فرض کودک با پدر خوبه
بهشت نشد یه متروکه قصه از این دل مدفونه
لیلی از خوشی میخونه مجنون نه مست دیونه
مادر نمیگه لالای خیلی وقته که ما خوابیم
دست به دستم مرز دریده رنگ ازداین دنیاپریده
خشم از حرص مینویسه چرک کل رویامون
نفاشیمو میکشم رویه بوم مرگ
ترس تویه وجودم بازم رخنه کرد
هنر بند سلیقس یا که بند صدیس
اینجا میکنن با خود پول وسیلت
میکوشنو میبرنو قصه ها تو میخرن
رج به رج میزنو باورت نمیشه نه
از درون دید شب دیو ها پری بشن افکار پریده تر
نفاشی سیاه یا که ذهن من بیماره
نکنه جلو وجو وجو یه دیوار
دریای بی حاصل یه رویا بی جا
شروع بی حاصل از مغز سیاه
ترد کردند صرف کردنو فکر کردن رپ کردم
زخم کردنو من رفتمو از سکوتم برگشتم
پس زدم از حرکت نه من خودمو ترد کردم
ازفصول سردم من زندگیمو ترک کردم
چرک نویسم افکار نصفه نیمس
تاصبحم بنویسم آروم نه نمیشنم
بهم میگن مریضم جدا شده از شهوت قریضم
آواره مرد تنها کویرنگار تو صدتا قصه میمیره
دهنم اسیر واژو تفکیک کلمس
میخوان بزنن تو سرم بهم بگن که بردس
پنجره شکسته رو به آسمون بی نشون
شعر سرد نشونه بود
آرزوهام بند هزار زندگیم هرشب به قمار
سربه سر دلم نذار شکسته شد به صدگناه
قسم به قطرهای چشم دنیامو میسازم بهشت دستو ازسرم بکش
ذهن مریض از چی نوشت
نظر خود را بنویسید