تو را قسم به هر چه بوده بینمان نرو
شکنجه میکند مرا هوای رفتنت
گرفته آسمان بی ستاره ام ببین
چه ماتمی گرفته ام برای رفتنت
غروب لحظه های من
شکسته در صدای من
نرو نمانده جز تو راهی
غمت زبانه میکشد
غمت مرا نمیکشد
که مانده ام در این سیاهی
غریب آشنای قلبم
تو بغض بی هوای قلبم
که رفتنت مرا شکسته
به روی خاطراتمان هم
تمام آسمانمان هم
هوای رفتنت نشسته
سکوت کرده ام ببین
سقوط کرده ام ببین
که رفتنت مرا شکسته
اسیر کرده ای مرا
تو پیر کرده ای مرا
که رفتنت مرا شکسته
غریب آشنای قلبم
تو بغض بی هوای قلبم
که رفتنت مرا شکسته
به روی خاطراتمان هم
تمام آسمانمان هم
هوای رفتنت نشسته
غریب آشنای قلبم
تو بغض بی هوای قلبم
که رفتنت مرا شکسته
به روی خاطراتمان هم
تمام آسمانمان هم
هوای رفتنت نشسته
نظر خود را بنویسید