پژمان
ساعت گیج زمان در شب عمر
میزند پی در پی _ پی در پی زنگ دنگ
صادقم
یه حس که شاید نداشته باشی
تورو مجبور میکنه نخواسته باشی
اون چیزایی که انکار کنی
توو آیینه نگاه کن انگار شدی
گلوله هایی که میشه پرتاب نه
چرا کشتن میشه پرواز کرد
درد واسه مرداس
ولی نگو باشه واسه فرداس
امشب بشین توو تنهاییات
منتظر تا تنها بیاد
ول کن همه شب کاریات
مبنا میخواد معنویات
زمین حرمت داره ولیکن حیف
غم غربت داره شدیدن حس
میشه پاسکاری خریدن بنز
میگی آدم میشم دقیقن کی اَه
آروم باش نشو شانتاژ
توی قصر آرزوهات نشو بازداشت
آخه صادقم مخه تاب داشت
تازه چشماشو بسته بود با یه بانداژ میگفت
همه درساتو دوره کن
خاطرات و کهنه کن
دنیا میچرخه روو دور تند
ولی داستان و بریم رو دور کند
مانع هارو پریدن
قانونارو خریدن
چاله هارو کنیدن
ولی گوسفند شدنو چریدن
۳تا ولوم الان مسلمه
حرفام یه کتاب مسلحه
ما رویای توایم که مجسمه
که تو آدم بشی نه مجسمه
پژمان
لحظه ها میگذرد آنچه بگذشت نمی آید باز
قصه ای هست که هرگز دیگر نتوان شد آغاز
آنچه میماند از این جهل بجای
لحظه ی پنهان شده از چشمانم
نقش انگشتانم
عرفانات
سلام یکی تحت تعقیب تا پشت پاش
همه پخش شده بوده پوستراش
صفر و عدد و نقطه هاش
دیگه جور درنمی اومد چرتکه هاش
قبلا کلی ارز و نقره داشت
دوتا مدل پورشه داشت
ملک جنگلی و گلبه داشت
همیشه دود بلند میشه از کنده هاش
شبا برگ دلمه دل و قلوه داشت
ولی بی خبر بود از گشنه هاش
زیر خاک بوده خمره هاش
زیر ۹ بوده نمره هاش
یارو الماس و بابت گوجه داد
خب فشار زیاد میشه اوج داد
میزنه تو سر نوچه هاش
که پوچ دراومده تخمه هاش
عرفانات مغزای همه قفله داش
خیرات واسه مرده هاش
چشم و پلک و سرمه هتش
زیاد نشده یونجه هاش؟
چرا باباش چن تا چک و سفته داش
نزول کرده بود و فورجه خواست
از قدیم یه دو لول گنده داش
اونو برداشت برسه به گنده هاش
از کودکیاش یه کم عقده داشت
میگن حلال نبوده لقمه هاش
بزار بیرون بریزه غم و غصه هاش
شاید کمتر بشه مشکلاش
پس دست توو دست توو موچ باد
جورچین میشه موجبات
خودش تاریک میشه قبل صبح و بعد
پیداش میشه معجزات
پژمان
فرصتی از کف رفت، قصه ای گشت تمام
لحظه باید پی لحظه گذرد
دنگ دنگ
تا که جان گیرد در فکر دوام
میرود نقش پی نقش دگر
رنگ می لغزد بر رنگ دگر
دنگ دنگ
ساعت گیج زمان در شب عمر
می زند پی در پی زنگ دنگ . .. .
نظر خود را بنویسید